رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آقا رادین

عکسیهههههههه عککککس

نفس بابا و مامان شیطونیات کم کم داره شروع میشه آی عکس داریم آی عکس دارییییم هیشششکی نمیتونه مثه مو عکس بذاره... با خودتون نگید الهی چه خواب آرومی پشت صحنه کلی آدم بیحال شدن تا آقا لالا بفرمایند  ولی در عوض وقتی خوب بخوابی کلی سر حالی و همه دورت جمع میشن   ...
30 خرداد 1391

شیرینکاریهای رادین جون من

پسر قشنگم الان میخوام از شیرینکاریهایی که این چند وقت انجام میدی و دل هممون رو میبری برات بنویسم. خوشگل مامان الان تقریبا یک ماهه که افراد خانوادت رو به خوبی می شناسی و با دیدن ما حسابی برامون می خندی و ما رو عاشقتر از قبل میکنی. انقدر خنده هات شیرین و دوست داشتنیه که دلم میخواد درسته قورتت بدم قربونت برم مامانی مامان مهرناز و بابا رضا رو که حسابی میشناسی و توی بغلمون خیلی آروم میگیری. سر و گردنت رو هم دیگه میتونی به خوبی به اطراف تاب بدی. الان چند روزی هم هست که اون زبون کوچولو و قشنگت رو در میاری و لبات رو لیس میزنی و من و بابایی دلمون میخواد اون زبون خوشمزت رو بخوریم. تازه دیشب یه کار خیلی جالب و قشنگ هم انجام دادی. مامان عصمت برات ز...
29 خرداد 1391

رادین بیمه میشود

امروز رادین گوگولی ما دارای دفترچه بیمه و یارانه شد قضیه از اونجایی شروع میشه که بابا رضا جون روز جمعه از کیش برگشت و به همراه مامان مهرناز و رادین عسلی دو سه روزی رفتن ماهشهر خونه بابا جون اسماعیل و موقع برگشت مامان عصمت رو هم همراه خودشون آوردن تا موقعی که بابا رضا برای کاراش میره بیرون پیش مامان مهرناز باشه تا در نگهداری رادین کمکش کنه. این آقا رادین ما از بس بچه آرومی هستن مامان مهرناز تنهایی از پسش بر نمیاد و به کمکی احتیاج داره دیشب رادین جوجو بعد از کلی گریه کردن و سپس شیر خوردن ساعت 1 بامداد خوابید و در کمال ناباوری ساعت 7 صبح بیدار شد و مامان مهرناز و بابا رضا کلی حال کردن که تونسته بودن بعد از مدت...
17 خرداد 1391

عکسهای دو ماهگی رادین نفسی

تشریف بیارید ادامه مطلب ... ای خداااااا ای آسموووووووون ای قرض و قولهههههه ای بیکارییییییی ای احمدی نژااااااااااد 15 هم رد ششششد یارانه هم که نداددددددیییی بغل بابا رضا آخرشه پس از کلی تلاش و دادن چندتا تلفات بالاخره یک جرعه خواب آروووم جناب سرهنگ رادین رسولی بابا بزرگ و رادینی که عاشق ماشین بازیه ...
16 خرداد 1391

دیروز من و رادین عسل

دیروز رادین جون رو گذاشتم پیش مامان جونش و به همراه خاله مهسای رادین رفتیم مطب خانم دکتر شهبازی تا خودم رو یه چکاپ کنم چون بعد از سزارینم فرصت نکرده بودم که اینکار رو انجام بدم. قبلش هم رفتم قنادی و دو تا جعبه شکلات خیلی شیک برای خانم دکتر و  منشیش خریدم و یه پارچه آبی رنگ خیلی خوشگل هم به عنوان هدیه بهمراه شکلات برای خانم دکتر مهربون و خوشگل و خوش اخلاقم بردم. از اونجا که با پارتی بازی آدم همیشه کارش زود راه میفته منم خیلی زود رفتم داخل و خانم دکتر مثل همیشه با رویی باز و چهره ای خندون باهام برخورد کرد و حال پسرم رو پرسید و اینکه اسمش رو چی گذاشتم. بعدم معاینم کرد. وقتی هدیه و شیرینیش رو بهش دادم کلی اظهار شرمندگی کرد و با خو...
9 خرداد 1391

دو ماهگی رادین عسل

امروز رادین عزیز من دو ماهه شد و  من و باباش از این بابت خیلی خوشحالیم چون پسر خوشگل ما داره روز به روز بزرگتر و دوست  داشتنی تر میشه. چند روزیه که رادین قشنگم عاشق این شده که باهاش بازی کینم و اونم در جواب ما برامون بخنده و دل مامان و باباش و مادربزرگا و پدربزرگهاشو با خنده های شیرینش ببره. وقتی که رادین گلم برام از ته دل میخنده دلم براش ضعف میره و بیشتر از قبل عاشقش میشم. خدایا شکرت که این پسر ناز رو به ما هدیه دادی. عزیزکم دو ماهگیت مبارک پسر گلم. امروز رادین رو برای واکسیناسیون و انجام معاینات دو ماهگی به همراه مامان جونش بردیم مرکز بهداشت. اول قد و وزنش رو اندازه گرفتن و خدا رو شکر همه چیزش نرمال و عالی بود. بعدم نوبت واکسنش ر...
7 خرداد 1391

هفته ای که گذشت

بابا رضای رادین روز دوشنبه رفت جزیره کیش و مثل دفعات قبل به مدت دو هفته اونجاست و من و رادین عسل هم به همراه بابا جون اسماعیل و مامان جون عصمت رفتیم ماهشهر تا چند روزی رو اونجا مهمون اونا باشیم و امروز صبح هم باباجون زحمت کشید و ما رو برگردوند اهواز خونه مامان جون مهین که تا اومدن بابا رضا مهمون خونه اونا باشیم. این چند روز که ماهشهر بودیم رادین کوچولو گاهی اوقات پسر خیلی خوب و آرومی بود و گاهی هم جو گیر میشد و کلی گریه و زاری میکرد و واسه شیر خوردن و پوشک عوض کردن حسابی بهانه گیری میکرد و نق نق میکرد و تیم خدمتکاران آقا رادین دست به یراق آماده خدمتگزاری به ایشون بودن و چهار نفری حریف یه نیم وجبی نبودیم و  به زور سشوار باید شیرش میدادیم...
6 خرداد 1391

همسر مهربانم تولدت مبارک

تقدیم به همسر مهربان و صبور و یگانه ام به مناسبت سالروز ولادت زیبایش: رضای عزیزم همسر مهربانم روز میلاد تو برای من زیباترین روز هستی است. روزی که پروردگار مهربان فرشته ای زیبا را به این دنیا ارمغان داد تا سرنوشت مرا زیباترین سرنوشت سازد. 9 سال است که روز میلادت را با تو و در کنار تو بوده ام و چه زیباست این جشن و سرور با تو بودن. دوستت دارم و به بودنت محتاجم. میلادت مبارک ای گل زیبای هستی من چو آفتاب خیال تو با من است امشب نشسته کوکب بختم به دامن است امشب شب ترنم باران، ترانه ی مهتاب شب شکوه ستاره که با من است امشب شب شکوفه و شبنم به باغ بیداری که پر ز لاله و گل دست و دامن است امشب شب نسیم و تبسّم، شب شکوفای ی ...
6 خرداد 1391

خاله مریم جونم مامان شده هورااااااااااااااااا

چند روز پیش خاله مریم جون به مامان مهرنازم زنگ زد و بهش یه خبر خیلی خوب داد که مامانی رو کلی خوشحال کرد و اون خبر چیزی نبود جز اینکه خاله مریم مهربونم مامان شده و یه نی نی کوچولو توی دلش داره. منم خیلی خوشحال شدم چون یه دوست خوب پیدا میکنم که میتونم باهاش بازی کنم و مطمئنم که دوست جونمم مثل مامانش مهربون و دوست داشتنیه. خاله جونم من و مامان و بابام خیلی به شما و عمو علی تبریک میگیم و دوستتون داریم.     ...
6 خرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد